۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

تن ها...........


تو هم برو
كمي آهسته
شايد فرشته محافظم خواب باشد
ديشب تا دير وقت بيدار بود
لب پرتگاهي كه انتهايش فرشته مرگ آغوش گشوده بود


ديماه89

۲ نظر:

نگاه گفت...

سلام مهدي جان

نمي دونم چرا ياد اين شعر سهراب افتادم

زندگي رسم خوشايندي است
بال و پري دارد اندازه مرگ
پرشي دارد اندازه عشق

كارات همه قشنگن همه زيبا هستن اميدوارم كه همواره با همين روند پيشرفت كني

راستي دست ما رو هم بگيرين حاجاقا

آن که گفت آری گفت...

فرشته های محافظ را دریاب فرشته مرگ رفتنی است :)